راه می روم روی لبهی تیغ
تردید تیز و برنده است
چشم هایم را می بندم
دستی نگه ام داشته است
تو نمی بینیش
عوام به آن خدا می گویند
و خواص اعتماد به نفس
من از عوامم
با خدا صبحانه می خوریم
سرکار میرویم
چرت بعداظهر می زنیم
شب ها پیاده روی می کنیم
خواص می خندند
و در گوش هم نجوا می کنند
این دو دیوانه اند
من و خدا ریز ریز می خندیم
وبلاگ نور دانلود از این تاریخ رسما فعالیت خود را دنیای وبلاگ نویسی آغاز می کند